کد مطلب:313652 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

من از شما فرزند ناقص نخواسته ام
جناب مستطاب واعظ جلیل القدر آقای حاج سید علی مدرسی یزدی در یادداشتی كه به دفتر مكتب الحسین علیه السلام ارسال داشته اند، چنین مرقوم نموده اند:

سال 1342 شمسی بود كه موفق به زیارت حضرت سیدالشهدا و برادر بزرگوارش، حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام، شدم.

روزی پس از زیارت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به یكی از خدام حرم آن حضرت گفتم: یك كرامت را كه به چشم خود دیده ای برایم تعریف كن. خادم گفت:



[ صفحه 484]



روزی یكی از شیوخ عرب را دیدم كه سواره وارد صحن شد. وی كه بچه ای را در بغل داشت، وقتی به ایوان حضرت رسید، آن بچه را به طرف قبر مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام پرتاب كرده و خطاب به آقا عرض كرد: من بچه ی ناقص از شما نخواسته ام! من نگاهم به بچه افتاد، دیدم از پا علیل است ولی پس از مدتی سالم به طرف پدر برگشت! از آن پدر پرسیدم قضیه چه بوده است؟!

گفت: من فرزند نداشتم. متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شدم تا از خدا بخواهد كه خدا فرزندی به ما عنایت فرماید. در نتیجه، خدا این پسر را به ما مرحمت كرد. ولی پسر معلول به دنیا آمده بود و همسرم آن را از من پنهان می داشت تا من به نقص عضو وی پی نبرم. تا اینكه بالآخره روزی چشمم به پای فرزندم افتاد و فهمیدم معلول است. علت آن را پرسیدم. همسرم گفت: از روز تولد به همین نحو بوده است ولی من وقتی كه او را قنداق می كردم از شما پنهان می داشتم، تا امروز این راز فاش شد. من هم بچه را از همسرم گرفته و به حرم مطهر قمر بنی هاشم علیه السلام آوردم و عرض كردم: آقا جان، من از شما فرزند ناقص نخواستم و او را پرت كردم به طرف حرم، و اكنون شما دیدید كه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام پسرم را شفا داد.